دانلود مداحی جواد مقدم به نام مکن ای صبح طلوع

دانلود نوحه مکن ای صبح طلوع از جواد مقدم

همراه با متن نوحه مکن ای صبح طلوح از جواد مقدم

دانلود مداحی محرم ۹۶

دانلود نوحه شب عاشورا

دانلود مداحی جواد مقدم

برای دانلود مداحی جواد مقدم به نام مکن ای صبح طلوع به ادامه مطلب مراجعه کنید.

جواد مقدم

 

متن نوحه مکن ای صبح طلوح از جواد مقدم

 

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است
صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است
صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است
+++++++
حسین اینجا نسیم می وزد این بوی سیب چیست
اینجا نسیم می وزد این بوی سیب چیست
داداش این ناله ی غریب مادر غریب چیست
داداش از دور تیغ و خنجرشان برق میزند
حسین مگه ما مهمون آینا نبودیم داداش
از دور تیغ و خنجرشان برق میزند
معلوم شد که معنی شیب  الخزین چپیست
مادرتو ندیدن سرتو میبریدن
روی سینه ات پرید و روی سینه ات دویدن
مادرتو ندیدن سرتو میبریدن
روی سینه ات پرید و روی سینه ات دویدن
دستاش میلرزه خنجر می افته
با صورت رو خاک مادر می افته
دوباره خنجرو به روی حنجرت گرفت
سرت رو که برید روبه رو خواهرت گرفت
وای وای وای حسین ای حسین وای حسین وای
سرت رو که برید روبه رو خواهرت گرفت
دوباره خنجرو به روی حنجرت گرفت
اومده مادر تو این دم اخر تو
با معجرش بیننده چند تا زخم سر تو
از بالای تل زینب میبینه
قاتل بالای سینه ات میشینه
والشمر جالس سینه با ساق پا شکست
به تو لگد زد و کمر مصطفی شکست
پهلوی مادرت دوباره بی هوا شکست
پهلوی مادرت دوباره بی هوا شکست
وای وای وای حسین وای حسین وای حسین وای
نعلا و پیکر تو نعلا و خواهر تو
جاش رو چادر میمونه نعلا و مادر تو
راهی شیب گودالت کردن
راهی شیب گودالت کردن
با سم مرکب پامالت کردن
واسرجت سرت چی اوردن به خاک و خون
والجمت تنت شده چند تکه استخون
تنقبت حسین شدی حا سین و یا و نون
والشمر جالس نفس مادرت گرفت
دوباره خنجرو به روی حنجرت گرفت
سرت رو که برید روبه رو خواهرت گرفت
وای وای وای حسین وای حسین وای حسین وای
———————————————————-
متن شعر مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
«چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقه یاران الست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
این حسین است که عالم همه دیوانه اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانه اوست
شرف میکده از مستی پیمانه اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانه اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
قل هوالله بزاید زلبش، رمز احد
لم یلد گوید و لم یولد و الله صمد
این تمنا ز احد در دل او رفته زحد:
می وصلی بچشان – تا در زندان ابد
بشکنم – از خم وحدت که چنین جوشان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
«چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»
که نماندست ره عشق مگر گامی چند
در بلائیم ولی عشق بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
هان که گوی فلک صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه میدان من است
دیده فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«هان و هان ناقه حقیم» مجوئید حیَل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»
بی فروغ رخ او ، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینه صدق، غباری گیرند
صحنه مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
در شب قتل، نگفت از سر و سامان، زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
داشت آن شب همه گیسوی پریشان، زینب»
این چه خوابی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ «که مرهم با اوست»
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانه آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»
جگر رود فرات از تف او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع، مکن ای
او که دربانی میخانه فراوان کرده است
نوش پیمانه خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب»
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
 

پخش آنلاین آهنگ

0:00
0:00
کد پخش برای وبلاگ ها
لینک کوتاه مطلب
29 سپتامبر 2017 ۰
نظرات

تب ترانه